DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd"> من واوباهم؟؟؟؟؟


شهرشیشه ایی

"دوستت دارم" را برای هردویمان فرستادی...

هم من...هم او...!!

خیانت میکردی یا عدالت...؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 28 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 7:44 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

آنقدر دستانت گرم بود

 

که نبود گرمای قلبم را نفهمیدم

دزد

قلبم در دستان توست

آن را پس بده



 

نوشته شده در جمعه 27 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 8:12 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

تو هستی در یادم

               می فهمم می دانم

                             وقتی عشق می خوابه

                                                من با شوق بیدارم

 

 

نوشته شده در جمعه 27 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 7:55 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای

همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای

گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای.

گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای

صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم

گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنم

اگر روزی نباشی در کنارم ، برای من همیشه هستی

روزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی ماند

اینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده

اما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کرده

گاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد، نکند که از من سرد شوی،

نکند که با کسی دیگر همنشین شوی ،

نکند که ما را فراموش کنی و عاشق کسی دیگر شوی…

نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!

خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایت

اگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایت

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ،

میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد

همچنان ادامه داشته باشد….



 

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:5 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

ای که بی تو خودمو تکو تنهامی بینم

هرجا که پا می زارم تورواونجا می بینم


یادمه چشمای توپردرد و غصه بود

قصه غربت تو قد صد تا قصه بود


یاد تو هر جا که هستم با منه

داره عمر منو آتیش میزنه


تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد

گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد


حالا اون دستا کجاست اون دوتا دستای خوب

چرا بی صدا شده لب قصه های خوب


منکه باور ندارم اون همه خاطره مرد

عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد


آسمون سنگی شده,خدا انگار خوابیده

انگار از اون بالا ها گریه هامو ندیده


یاد تو هر جا که باشی با منه

داره عمر منو آتیش میزنه

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:4 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

می مانی و شبها پرستاره میشود

می آیی و زندگی عاشقانه میشود

میباری و همه جا تازه میشود

می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود

با تو بودن تکرار میشود

این تکرارها باز هم تکرار میشود و

دنیا که تو باشی از آن میشود

تو هستی و دلم به تو خوش است

تو می مانی همین برایم کافیست

آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست

میخواهمت ، میخواهمت ای تمام بود و نبودم

تو کجا بودی لحظه هایی که در پی تو بودم

تو کجا بودی لحظه ای که در آرزوی داشتن یکی مثل تو بودم

میخواهمت تا ابد ، این احساسم همیشه در دلت بماند!

نیامده ام که بی وفا باشم ،

آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم

همانگونه که اینک دیوانه ات هستم ،

مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم

می مانی و شبها پر ستاره میشود ،

می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود

میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود،

میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود

میخوانمت و دلم هوس فریاد میکند ،

فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من

حسی که به آن شک ندارم ،

دوستت دارم عشق من...



دوستت دارم عشق من...

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:2 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

 


 

 


دردهای من

جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است


دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند


من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند


انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟


این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:1 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

 
می دانم روزی با تن خسته و خیس ،

سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی 

در میان انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود 

و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم

تا دیگر دوریت را حس نکنم

-----------------------------------------------------------------

دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

----------------------------------------------------------------------------

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم

تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند

کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم

تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند

-----------------------------------------------------------------------------

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ،

هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ،

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ،

اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

----------------------------------------------------------------------

آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ،

میمیرد دل عاشقم اگر نیایی،

 

تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری…

می دانم روزی با تن خسته و خیس ،

سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی 

در میان انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود 

و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم

تا دیگر دوریت را حس نکنم

-----------------------------------------------------------------

دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

----------------------------------------------------------------------------

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم

تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند

کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم

تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند

-----------------------------------------------------------------------------

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ،

هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ،

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ،

اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

----------------------------------------------------------------------

آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ،

میمیرد دل عاشقم اگر نیایی،

تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری…

-------------------------------------------------------------------------------

بینمان هر چه بود تمام شد ،

آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد

----------------------------------------------------------------------------

پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ،

سرزنش نمیکنم دلم را،

دلم هنوز دیوانه ی توست پشیمانم از اینکه عاشق شدم ،

نفرین نمیکنم تو را ،

دل دیوانه ام باز هم در پی توست

----------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------------------

بینمان هر چه بود تمام شد ،

آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد

----------------------------------------------------------------------------

پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ،

سرزنش نمیکنم دلم را،

دلم هنوز دیوانه ی توست پشیمانم از اینکه عاشق شدم ،

نفرین نمیکنم تو را ،

دل دیوانه ام باز هم در پی توست

----------------------------------------------------

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:58 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

 از کسی میشنوی.....



(بقیه درادامه ی مطلب)


::ادامه مطلب::
نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:54 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

روزی از روزها ، شبی از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم تا هرچه دورتر بیفتم 

تا هرچه دیرتر بیفتم ، هر چه دیرتر و دورتر بمیرم 

نمی خواهم حتی یگ گام یا یک لحظه پیش از آنکه

می توانسته ام

 بروم و بمانم

افتاده باشم و جان داده باشم.


           

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:52 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:48 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است
تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است
مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم، میبینی که اینک در کنار توام



 

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:46 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
 

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
 

اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
 

آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی
 

و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 23 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 10:41 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

من وتودرکنارهم،تودرآغوش منی ومن غرق دراحساساتم

سکوت سهم این لحظه ی عاشقانه،درقلبم فریادمیزنم عشق من دوستت دارم صادقانه

هنوزچشمانم خیره به چشمان توست

دیدن چشم های زیبایت آرامش من دراین لحظه ی عاشقانه است

هنوزهم سکوت....

بادیدنت شده ام مات ومبهوت...

دستانت رامیفشارم تومرامیبوسی ومن تورادرآغوش خودم میفشارم

گرمای آغوش تو،سرمیگذارم برروی شانه های تو

سکوت راباصدای ترانه ی اشکهایم میشکنم

توگوش میکنی وبامن همترانه میشوی

تواشکهای مراپاک میکنی ومن اشکهای تورا

میبوسم گونه مهربان تورا

نمیخوام این لحظه بگذرد ای خدا

کاش میشد درکنارهم باشیم تااخردنیا

گفتی که کاش میشدهمیشه مال هم باشیم،نمیخواهم که روزی بیاید که جداازهم باشیم

گفتم عشق مابی پایان است

قلبم تاهمیشه گرفتار قلب عاشق توست

حالا که گرفتاراست به دردعشق دچاراست

حالاکه بی توزندگی برایش بی معناست

لحظه هایش همیشه بی توگریان است

پس مطمئن باش لحظه ای نیز  بدون تو نمیتوانم تنهاباشم

من عاشق توام نمیتوانم لحظه ای راازتوجداباشم

میفشارم دستانمان رادردستان هم

آرام میگیرم درآغوش هم

عکس های متحرک از مانکن های خارجی ( سری 2 )

نوشته شده در چهار شنبه 18 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 2:40 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

ســـــــــــــــــلام

وای وای وای وای وای وای وای وااااااااااااااااااااااااااااااااای

دیدید چیشـــــــــــــــــــــــد؟

وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای!!!

بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه نمیــــگم!!!!!

واااااااااااااااااااااااااااااااااای!!! باشه حالا که اصرار میکنید میگم

(نظــــــــــــــــــــراتتون کمه)واااااااااااااااااااااااای

حالا که اینطور شد منم دیگه خیلی دیــــــــــــــــــــــــــــــرآپ میکنم!!!

راستی دوستان:تو این وبلاگ از طریق جعبه پیام هرگونه چت قابل انجام است!

نوشته شده در چهار شنبه 18 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 1:57 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

۲تا از این رنگا که با هم جورترن انتخاب کن تا تست روانشناسیشو برات بگم خوب تو ذهنت تجسم تصورش کن

زرد

آبی

قرمز

سیاه

.

.

به نظر تو کدوم یکی از کلمات زیر منو توصیف میکنه؟

ماه

آسمون

یخ

شن و ماسه

آتیش

جاده

آب

.

.

تو کدومش منو با خودت شریک میکنی؟

قهوه

چای

کاپوچینو

شیر

آبمیوه

آب-جو

شراب

ودکا

جواب درادامه ی مطلب.....


::ادامه مطلب::
نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:50 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

اگـــــــه دونفــرلب پرتگاهـــــی باشن

کدوموشــــــــونو نجات میدی؟

اونی که دوســــــــــش داری؟

  یااونـی که دوســـــــــــت داره؟

چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟

.

.

.

.

.

اگه خـــــــــــــــــــدا24 ساعت گناه کردنو آزاد میکرد!

شــــــــــــــــــــــــــــــما چه گناهی میکردی؟

صادقانه جــــــــــــــــــــواب بدیا!!

دوســــــــــــــــــــــــــــــــــتان لطفا جوابتونو توی قسمت نظرات بگید

جوابای جالبی به دست میاد!!!

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:44 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

ootnf1705jzeixtxnizc.gif

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره

.وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.

  وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.

وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته.     

 

 

 

 

 وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند  میزنه.  

 

  وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم میشد

 

 

وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند 

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:13 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 ای کــــــــــــاش منم توی این آســـــــــــمون یه ستاره داشــــــــــــــتم

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 1:23 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

يه روز بهم گفت: «مي‌خوام باهات دوست باشم؛

آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». بهش لبخند زدم

و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

تنهام». يه روز ديگه بهم گفت: «مي‌خوام تا ابد

باهات بمونم؛ آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».

بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من

هم خيلي تنهام». يه روز ديگه گفت: «مي‌خوام برم يه

جاي دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه. بعد كه همه

چيز روبراه شد تو هم بيا. آخه مي‌دوني؟ من اينجا

خيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم.

فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام». يه روز تو نامه‌ش

نوشت: «من اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه مي‌دوني؟

من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند كشيدم و

زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

تنهام». يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: «من

قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم. آخه

مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند

كشيدم و زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.

من هم خيلي تنهام».

حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلی

خوشحالم و چيزی که بيشتر خوشحالم می کنه اينه که

نمی دونه من هنوز هم خيلي تنهام ....

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 1:17 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 

پارســـــال با اون زیر بارون قدم میــــــــزدم

 

و امــــــــــسال اشــک هایم شاهـــد قدم زدن اون با دیـــــــگری بود

شـاید گریه ی پــــــارسال اشــــک هــــــــای دخـــــتری دیگـــــــــــــــر بـــــود

 

  

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 1:12 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 

امشب بازم پستچى محله ى مانيومد!


يابايدخونه مون روعوض كنيم ياپستچى رو!


توكه هرروزبرام نامه مى نويسى،


مگه نه...؟

 

                                         

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 1:9 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

شــــــــــــاد بودن تنها

                 انتقــــــــــــامیست که میتوان از دنــــــــــیا گرفــــــــت

                                                       پـــــــــــــــس همیــــــــــشه شـــاد باش

 

           

نوشته شده در دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 12:40 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

 
 
میدانی دیشب در عمق تنهایهایم ..در سکوت پایان ناپذیر اتاقم...دلم برای خودم سوخت و خاکستر شد
برای دلی که هیچ ظلمی نکردو هیچ جفایی نکرد و هیچ کس را نیازرد
اما خود ظلم و جفا دید و شکست و خرد شد
برای دلی که نمی دانست نباید دل ببندد..دلی که نمیدانست دل او عاشق دیگری است
میدانی خواستم نفرینت کنم ...نفرینت کنم تا هر آنچه که روزی با من کردی بر سرت بیاید
اما نتوانستم...نتوانستم
بارها سعی کردم اما تا لبانم از هم باز شد دوباره مهر خاموشی بر ان خورد
آخر دلی که عاشق توست چگونه می تواند نفرینت کند ...دلی که روزگاری برای تو می تپید
دوباره خواستم نفرین کنم اما اینبار او را.....او که تو عاشقش بودی....
اما گناه او چیست ؟؟؟؟
او هم عاشق آن نگاه شد اما تو او را می خواستی و من را نه!!
میدانی نه گناه توست نه گناه او
هر چه هست تقصیر دل من است
دلی که نمیدانست برای عاشق شدن باید قلبی عاشق را دید...دلی که لحظه ای بی تو بودن را ندید
و حالا دیر زمانی است که تنهاست...رفتی ..خدایم پشت و پناهت باش
فراموشم کردی خدا کند فراموش نشوی
شکستی خدا کند نشکنی
تنهایم گذاشتی خدا کند تنها نمانی
عاشقم کردی کاش خدا میخواست و عاشقم میشدی
نوشته شده در چهار شنبه 11 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 7:56 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


حرفش را ساده گفت : من لایق تو نیستم 


اما نمیدانم خواست ..... لیاقتم را یاد آوری کند

 


 


م

نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:27 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،

اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است

بخواند جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..
نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:26 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


دل آدم ...


گاهی چه گرم می شود


به یک

... ...

" دلخوشی کوچک "

 

به یک

 

" هستم "

 

به یک

 

" نوازش "

 

به یک

 

" آغوش "

 

و

 

................. یک دوستت دارم ساده ...................
________________________________________
 
نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:25 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 


گاهي نياز داري


به يه آغوش بي منت


كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد


كه وقتي تو اوج تنهايي هستي


با چشماش بهت بگه

.....هستم تا ته تهش

نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:23 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 

  

ایــن دفتــــــَــر خـــالــی

 

 

تــاچنــــــد ...!

 

تــاچنـــــــد ...!

 

 

َورق خــواهـــَــد خـــــورد...!؟

 

بــِــه انتـــظار تــصویــر" تـٌــ ـ ــــــو "

 


 

 

نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:22 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

 


 

 

ســــــرمـــــــ را روی شــــانـــه ات بــــگــذار

 



تــــــا هـمـــــه بـــدانــنـد "هـمـــه چــیـــــــــــز"



زیــــــر ســـــر مــــــن اســــت . . !!

نوشته شده در سه شنبه 10 / 2 / 1391برچسب:,| ساعت 11:21 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |


قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ