شهرشیشه ایی
دلـــم ... سرروی شانه هایش گذاشت وضربان قلبش را شنید ...
چقدر دلم هوایت را کرده چقدر با تو بودن را می خواهم هر لحظه تو را می خواهم دلم فقط تو را می خواهد چقدر جای خالی ات خودنمایی می کند دلم بهانه می گیرد هوا چه دلتنگ است شاید دلم آرام می گرفت چقدر بی قرارم چقدر تو را می خواهم
من به خودم افتخار می کنم که همه ی زندگی توام که تکه ی گمشده ی توام که عشق اول و آخر توام من به خودم افتخار می کنم که این همه عاشق توام که زندگی را با تو می خواهم که این همه دلتنگت می شوم بهانه می گیرم به سراغت می آیم و آغوشت را برایم باز می گشایی من به خودم افتخار می کنم که بتی چون تو را دارم و عاشقانه روز و شب می پرستمت من به خودم افتخار می کنم که تنهای تنها در قلب تو خانه دارم و شیرینی بوسه هایم کام تلخت را به رنگ عسل می کند من به تو هم افتخار می کنم که عاشق ترین مرد زمینی و ستودنی ترین احساس را در قلب مهربان و آسمانی ات با زیباترین نگاه جای داده ای من به تو افتخار می کنم که گنجینه ای از درک و معرفتی و در پستوی روح بزرگت این دختر عاشق را ارج می نهی احترام می گذاری درک می کنی و عاشقانه دوستش داری من به تو افتخار می کنم که جز لبخند بر لبانم نمی آوری و جز بذر عشق در دلم نمی کاری من به تو افتخار می کنم که رویای شب و روز زندگی ام شدی و در برابر عظمت وجود پرمهرت واژه کم می آورم من به تصمیمم افتخار می کنم که تو را انتخاب کرده ام و چقدر خوشبختم که چون تویی را دارم من صادقانه دوستت دارم و عاشقت خواهم ماند
مهربونم... توی قلبم... خونه کردی... خواننده می خواند و ما همصدا با آهنگ دست در دست هم خیره به چشم های یکدیگر غرق در سرور عشق جاودانی مان ترانه را می خوانیم و پرواز می کنیم تا دوردستهای خیال تا با هم بودن محض و بی انتها و به قلب هایمان می اندیشیم و عشق ابدی مان که چه جایگاه امنی دارد درون سینه ی پرحرارت ما مهربونم... مهربونم دوستت دارم بیشتر از آنچه در کلام بگنجد و عمیق تر از آنچه که وصف شود و همیشگی تر از آنچه فکر کنی مهربونم... دوستم بدار تا پایان دنیا تا آنجا که واژهها انتخاب می شوند و قافیهها ردیف می شوند تا سپیدهدم رنگارنگ بی پایان مهربونم... بنواز سازت را کوک کن و آهنگ زندگی را برایم زیبا بنواز شاد بنواز و دلنشین و با دستان قدرتمندت زیباترین موسیقی زندگی را با احساس پاک و شاعرانه ات بنواز من به شنیدن صدای عشقت محتاجم... تو دست در دست دیگری …. من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو …. مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…
طعم تلخ قهوه پک های عمیق وبافاصله به سیگار یک نگاه سردوآرام ... خیره به خالی پرازادوداتاق وصفحه ی برفکی تلویزیون قدیمی همراه باخشی خشی بم تکمیل میشود خواب آلودگی روزهای من چقدر وقت دارم ... به هیچ چیز فکرکنم ...
نه عشق آتشین میخواهد ، نه دروغ های قشنگ .... !
نه سکوت تلخ شاعرانه ...
نه ادعاهای بزرگ ...
نه بزرگی های پُر ادعا .... !
دلم یک فنجان قهوه ی داغ میخواهد ...
و یک دوست که بشود با او حرف زد ... !
چقدر پنج شنبه ها بی تو دلگیر است
چقدر بی انگیزه و سوت و کور
چقدر...
حضورت را
وجودت را
بودنت را
حتی نه
کمتر از آن
به صدایت هم قانعم
حتی برای اندکی
بچگی می کند
و خیابان ها چه دلگیر
کاش کنارم بودی
چقدر با تو بودن را می خواهم
قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ |